Forum

آگاه‌سازی‌ها
پاک‌کردن همه

کمدی منطق!

4 ارسال ها
3 کاربران
0 Likes
1,571 نمایش‌
Amir
 Amir
(@amir)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 147
شروع کننده موضوع  

شراره دستجردی، کمدی منطق را قبلا معرفی کرده بود که متاسفانه در تحولات پی در پی سایت نوشته او غیب شد.  نوشته ی زیر تلاشی است برای جبران آن گم شدگی و روشن کردن چند نکته ی کوچک که بسیاری نمی دانند.

بسیاری نمی دانند که پشت نویس کتاب را من نوشته ام.

بسیاری نمی دانند که انتخاب عنوان کتاب بیشتر با توجه به درک من از محتوای کتاب انجام گرفته تا شکل ظاهری عنوان انگلیسی کتاب.

بسیاری نمی دانند که عنوان فارسی کتاب و دلیل انتخاب آن به اطلاع نویسنده های کتاب رسید و توسط آنها تایید شد.

بسیاری متن مصاحبه را که من در آن همه ی این چیزها و چیزهای بیشتری را توضیح داده ام نخوانده اند، یا اگر خوانده اند، موارد بالا مورد توجه شان قرار نگرفته. به همین دلیل عین مصاحبه را در زیر کپی می کنم. علاوه بر این، من متن مصاحبه ی منتشر شده را ندیده ام و این متنی است که برای انتشار فرستاده ام. لطفا آنها که متن منتشر شده را دیده اند، من را از تطابق یا عدم تطابق این دو متن آگاه کنند.

 

من ، امیر حسین اصغری، مترجم «Logicomix» هستم و شما در زیر مصاحبه ای را که با خودم انجام داده ام می خوانید!

چرا کتاب را ترجمه کردم؟

راسل همیشه برای من شخصیت جذابی بوده. خوب همیشه که می گم منظورم از دوره ی کارشناسی به بعد است. در واقع نمی شود شما لیسانس ریاضی بخوانی و اسم راسل و پارادوکس معروفش به گوشتان نخورد. ولی این فقط یکی از چندین و چند موضوعی است که ممکن است در رابطه با راسل توجه شما را به خودش جلب کنه. زندگینامه  برتراند راسل به قلم خودش (با ترجمه ی احمد بیرشک) ، برای من و بسیاری از کتاب خوانهای دیگر شروع آشنایی با فردی بود که خوب می نوشت، صادق بود، تحولات اجتماعی برایش اهمیت داشت و با استانداردهای زیسته ی ما و حتی خود انگلستان عجیب بود، فیلسوف بود و عاشق به نوعی خاص. البته همه ی اینها شاید می توانست مرا قانع کند که هر کتاب دیگری را هم درباره راسل ترجمه کنم. گفتم شاید می توانست، چون هیچگاه نتواست! اما «کمدی منطق» هر کتابی نبود. «کمدی منطق» فقط داستان راسل نیست، داستان همه ی آنهایی است که زندگی خود را به معنای واقعی کلمه در قلمرویی علمی و در جستجوی حقیقت می گذرانند، داستان آنهایی که تحمل زندگی در تاریکی حاصل از شک را دارند و داستان آنهایی که بهای چنین تحملی را با زندگی خود می پردازند. به تعبیری، راسل جزو خوش شانس های چنین داستانی است چرا که همیشه راهی برای برون رفت از تردید می یافت، اگر چه نتیجه ی آن گاهی فقط رفتن به تردید دیگری بود. «کمدی منطق» روایت گر مجموعه ای از این داستان هاست که با هنرمندی در هم تنیده و البته با تصاویری بسیار زیبا همراه شده اند. در واقع ترجمه ی کتاب هدیه ای است برای همه ی آنهایی که دوست ندارند تسلیم شوند و تردیدهای خود را رها کنند.

بدیهی  است که خیلی به این کتاب خاص علاقه دارم. ولی اینکه آدم یک کتاب رو بخونه و لذت ببره یک طرف اینکه بتونه اونو ترجمه هم کنه یک طرف. منظورم اینه که اولی لزوما دومی رو نتیجه نمی ده! چی شد که فکر کردم می تونم کتاب رو ترجمه کنم.

برای جواب به این سوال یه کمی باید گذشته ی آکادمیک ام رو مرور کنم. وقتی لیسانس ریاضی ام رو در دانشگاه صنعتی شریف تمام کردم فقط یه لیسانس ریاضی نبودم. یه فارغ التحصیل بودم که از این شانس برخوردار بوده که در دوره ی تحصیلش در محیطی درس خونده که در اون به معنای واقعی کلمه می شد فرهنگ ریاضی رو تجربه کرد. دو سال بعد وقتی فوق لیسانس ریاضی ام رو در دانشگاه شهید بهشتی گرفتم فقط یه فوق لیسانس ریاضی نبودم. یه فارغ التحصیل بودم که از این شانس برخوردار بوده که یه انتشارات- که اتفاقا همین انتشارات فاطمی بود که «کمدی منطق» رو چاپ کرده – پذیرفته بود که یکی از ایده هاش تبدیل به کتاب بشه، کتابی که در نهایت بیش از سی بار تجدید چاپ شد. و سال ها بعد وقتی دکترام رو در آموزش ریاضی از دانشکاه واریک (Warwick ) گرفتم و به عنوان استادیار آموزش ریاضی در گروه ریاضی دانشگاه شهید بهشتی مشغول به کار شدم فقط یه استادیار دانشکاه نبودم. استادیاری بودم که از این شانس برخوردار بوده که همیشه نوشته ها یا ترجمه های  ریز و درشتش که با هدف ترویج ریاضی نوشته یا ترجمه شده بودند مورد توجه بودن تا اونجایی که نه تنها جزو هیات تحریریه یکی دو نشریه ی ریاضی شدم («برهان ریاضی»، وابسته به آموزش و پرورش، و «نشریه ریاضی»، وابسته به فاطمی) بلکه سر دبیر یکی از مهم ترین نشریه های ریاضی داخل ایران هم شدم  («نشر ریاضی»، وابسته به مرکز نشر دانشگاهی). به این ترتیب، به محض اینکه کتاب «logicomix» رو لمس کردم می دانستم که باید ترجمه شود. اما حتی برای یک لحظه هم به این موضوع فکر نکردم که خودم قرار خواهد بود که کتاب را ترجمه کنم! پیشنهاد اولیه ترجمه کتاب را به یکی از دوستانم دادم که می دانستم مترجم خوبی است و بدون شک علاقه مند به موضوع کتاب. راستش به خاطر او بود که از انتشارات خواستم حق انتشار (کپی رایت) کتاب را بخرد چرا که می دانستم امکان ندارد بدون چنین حقی کتاب را ترجمه کند (باید اعتراف کنم من شاید این کار را می کردم!) در نهایت او به خاطر بعضی از دلایل شخصی (که همیشه دلایل مناسبی اند برای نپذیرفتن) ترجمه ی کتاب را نپذیرفت و آن وقت بود که من ماندم و کتابی که باور داشتم باید ترجمه شود.

البته به نظر نمی رسه که ترجمه اش کار سختی بوده باشه ، بخصوص که کتاب کلی هم تصویر داره!

خوب ای کاش این طور بود. در واقع ترجمه ی کتاب سخت تر از اون چیزی بود که ممکنه در نگاه اول به نظر برسه. پس جوابم رو به این سوال توی چند بخش دسته بندی می کنم.

  • ساختار

از ساختار کلی کتاب شروع کنم که به نظر می رسه تو فارسی به اون می گن «رمان تصویری». توجه کنید که در چنین کتابی دست شما برای ترجمه چندان باز نیست چرا که فضای مشخصی برای هر جمله دارید که همان به اصطلاح حباب های متنی هر تصویرند. اگر آنچه ترجمه می شد کوتاه تر از متن اصلی بود زیبایی بصری حباب از بین می رفت و اگر بلندتر بود در حباب جا نمی شد. در واقع کاری که من می کردم این بود که به چندین جمله فکر کنم و واژه های هر جمله را بشمارم و از میان جمله های مختلف بهترین را هم از لحاظ معنایی و هم از لحاظ تعداد کلمات انتخاب کنم.

  • معیار یا محاوره

دوم اینکه داستان کتاب در چند لایه نقل می شود، لایه ای که راسل سخنران است و کم وبیش از زبان معیار استفاده می کند، لایه ای که داستان زندگی اش نقل می شود و کم و بیش از زبان محاوره استفاده می شود، و بالاخره تکرار همین لایه ها برای هر شخصیت مورد اشاره ی دیگر. خب، برای نوشتن به زبان محاوره معیاری وجود ندارد یا حداقل من آن را نمی شناسم. به همین دلیل مجبور بودم به چندین کتاب که فکر می کردم این چنین نوشته یا ترجمه شده اند رجوع کنم و در نهایت راهی مبتنی بر شهودم یا نوعی حس زیبا شناختی شخصی را از میان آنها انتخاب کنم. دو کتابی که الان به یاد دارم یکی «دن آرام» با ترجمه ی احمد شاملو و دیگری «گور به گور» با ترجمه ی نجف دریابندری بود.  حتی فکر می کنم به چند تا از نوشته های جلال آل احمد هم نگاهی دوباره انداختم. متاسفانه باقی موارد را به یاد ندارم ولی یادم هست که بیش از آنچه برای ترجمه ی کتاب گرفتم هزینه ی خرید متون فارسی به زبان محاوره نوشته شده کردم!!

دشواری نوشتن به زبان محاوره یک طرف، تصمیم گیری برای محل استفاده از آن یک طرف. در واقع این دومی از تصویری به تصویر دیگر متغیر بود. برای مثال، گفتگوی راسل و ویتگنشتاین را در نظر بگیرید جایی که بعضی از مهم ترین اصول فلسفی ویتگنشتاین در حال مطرح شدن است. از یک طرف موقعیت، موقعیت محاوره است که زبان خودش را می طلبد از طرف دیگر شما نمی توانید فلسفه ی ویتگنشاین را با زبانی غیر ویتگنشتاینی بیان کنید. در چنین مواردی نحوه ی نوشتن آنچه که بیان می شد ممکن بود حتی از حبابی به حباب دیگرتغییر کند و باید یه تعادلی که توی ذوق خواننده نزنه پیدا می کردم که امیدوارم موفق شده باشم.

  • ارجاعات «آشنا»

و بالاخره، یا سوم اینکه، کتاب از ارجاعاتی استفاده می کند که برای یک خواننده ی انگلیسی زبان آشناست و برای او تاریخ دارد و معنی. یک مورد مشخص که الان به یاد دارم استفاده از بعضی از متون شکسپیر در متن است. تشخیص این موارد ساده نبود چرا که من هم مثل بسیاری از شما اگر هم آن متن را خوانده بودم ترجمه ی فارسی اش بوده است! در چنین مواردی نوعی حس می گفت که لحن متن تغییر کرده یا مثلا جمله ی مذکور زیباتر یا ادیبانه تر از آن است که به طور معمول استفاده شود. بنابراین باید می گشتم و اصل جمله را پیدا می کردم و می دیدم که قبل و بعد از آن در متن مورد استفاده چه بوده. امیدوارم این به یکدستی ترجمه و قابل فهم بودن آن کمک کرده و کمی از اثر ناآشنایی احتمالی خواننده با ارجاعات مورد اشاره در متن کتاب کم کرده باشد.

چرا «کمدی منطق»؟

این هم یکی از آن موارد سخت ترجمه بود، به تعبیری سخت ترین آنها چرا که عنوان کتاب اولین چیزی است که به چشم می آید و به تنهایی می تواند شما را برای خواندن کتاب وسوسه کند یا برعکس مانعی باشد برای نخواندن (بخوانید نخریدن) آن.  عنوان انگلیسی کتاب یه ترکیب خیلی ساده و البته منطقی برای آن چیزیه که کتاب هست، ترکیب Logic  و Comix. این ترکیب هیچ جوری تو فارسی در نمی آمد (یا حداقل، چیزی به فکر من نرسید) و اسمی که در نهایت انتخاب شد بیشتر معنایی بود تا صوری و شما باید همه ی کتاب را بخوانید تا متوجه ی دلیل انتخاب آن بشوید. البته متن کوتاهی هم که برای پشت کتاب نوشتم بیشتر از اینکه برای معرفی کتاب باشد توضیحی برای انتخاب اسم کتاب است. در آخر، برای اینکه خیالتان را راحت کنم باید اضافه کنم که عنوان پیشنهادی و دلیل انتخاب آن را برای نویسنده های کتاب مطرح و موافقت آنها را جلب کردم.

و به عنوان سوال آخر، دوست دارم کتاب را چه کسانی بخوانند؟

جواب بدیهی این سوال اینه که همه ی کسانی که می توانند بخوانند! در واقع شما می توانید «کمدی منطق» را همچون داستانی هیجان انگیز بخوانید و از تصاویر آن لذت ببرید، یا می توانید راسل منطق دان را در کتاب دنبال کنید و همراه او کانتور، هیلبرت و گودل را، یا می توانید راسل فیلسوف را دنبال کنید و همراه او ویتگنشتاین و حلقه ی وین را، یا می توانید راسل مصلح اجتماعی را دنبال کنید و همراه او جنگ وصلح را، یا می توانید کتاب را ورق بزنید و از تصاویر آن لذت ببرید. علاوه بر همه ی اینها، می توانید از کتاب برای آموزش دیگران استفاده کنید؛ چگونگی آنرا باید خود بیابید وقتی مسیر مورد علاقه خود را در کتاب یافتید. من مسیر خود را یافته ام!

 


   
نقل‌قول
(@masoud)
Eminent Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 19
 

این کتاب شاید یکی از نوستالژی های دوران کارشناسیم باشه.چون وقتی خودم خریدمش  به هم خوابگاهی هامم معرفیش کردم و اونا عم بدون استثنا همشون رفتن خریدن. 🙂

جالب بود برام که متن پشت کتاب روخودتون نوشتید چون من بارها و بارها همون متن رو خوندم طوری که تقریبا اونو حفظ شدم از شدت تکرار!!

البته اینم بگم که فقط متن پشت کتاب نبود که از سر لذت چند بار خوندمش ؛ به نظرم این کتاب یه سری سکانس های حماسی داره که نمیشه با یه بار خوندن ازشون گذر کرد.

(مثلا بخش های مربوط به کانتور و هیلبرت )

نکته جالبتر اینکه شناخت من از مترجم کتاب لحظه ای کامل شد که فهمیدم  "امیر حسین اصغری" نویسنده این کتاب و اون کسی که یه جلسه تو درس "آشنایی با ریاضیات" دکتر علیشاهی اومد و از "رویکرد فرآیندی و شیئی" حرف زد دو نفر مجزا نیستن!!

 


   
پاسخنقل‌قول
Amir
 Amir
(@amir)
عضو Admin
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 147
شروع کننده موضوع  

راستش متن پشت کتاب در برابر خود کتاب و لذت خواندن اون، باقالی هم محسوب نمی شه. اون رو ذکر کردم، نه برای اینکه بگم، ببینین عجب متنی نوشتم. برای اینکه ۹۹ درصد 《معرفی》 های انجام شده از کتاب فقط کپی متن پشت کتاب است و تقریبا مطمئنم ۹۹ درصد اون ۹۹ درصد نمی دونستن که اون پشت نویس در پشت کتاب انگلیسی نیست. به هر حال، خیلی خوشحالم که حس خوبی بهت داده.


   
پاسخنقل‌قول
(@sharareh8)
Estimable Member
عضو شده: 6 سال قبل
ارسال‌: 102
 

چه خوب شد که قبل از این که من فرصت کنم دوباره کتاب رو معرفی کنم، شما این کار رو انجام دادید.

بابت ترجمه بسیار خوب، عنوان خوب، نوشتن پشت جلد و ... سپاس فراوان.

توضیحاتتون رو یادم هست که چقدر برای تک تک این موارد وقت گذاشتید.

از خوندن کتاب خیلی لذت بردم و به چند نفر هدیه دادمش.

 

 


   
پاسخنقل‌قول